نور چشم من ، امانت خدا

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء

نور چشم من ، امانت خدا

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء

من مسئولم . نکند روزی متهم شوم.



توی یه مهمونی شلوغ نشستم. چشم می دوزم به اطراف. مدتیه به مادرها و بچه ها و رابطه ها دقیق تر میشم. ...

بی اختیار دلم میلرزه ...

مادرهایی که اکثرا تحصیل کرده و محجبه هستند و بچه ها ...دلم میگیره. تفاوت ها زیاده .می ترسم. بار سنگینی روی دوشم حس می کنم. چشمام سیاهی میره .

مادری میگه بچه من باید خودش راه رو انتخاب کنه و من از رفتارهای تغییر یافته اش می بینم که انگار خودش بعد از این همه سا هنوز راه رو نیافته .نوساناتش زیاده!یادم میاد که دخترش رودر کودکی هر جا بودن نه شب خونه میبردن که مبادا از 9 شب دیرتر بخوابه و اونقدر این موضوع براشون مهم بود که همه رو کلافه کرده بودن و حالا.. یعنی این طفل معصوم به تنهایی میتونه راهشو تو این روزگار پر هیاهو پیدا کنه. .. دلم برای معصومیت این دختر نوجوون که پشت ظاهرش غمگین نشسته ، میسوزه .

من اجبار ندارم در انتخاب عقاید دیگران اما بعضی رفتارها مسلما غلط هستند و بعد...

مادری که پسرانش نماز نمی خونن و او سرش را به زیر برف برده و مدام از همان پایین قربان صذقه شان می رود ..مادری که ندید اینترنت با پسر بیست ساله اش چه می کند...و من می دانم و می سوزم و نمی دانم چه کنم.

مادری که دکترای فلان دارد و در فلان دانشکده مشهور درس می دهد و چادرش را محکم گرفته اما بچه ها...دلم گرفته ...

مادری که پسرش را در پارتی ها پیدا می کند...

فقط مسایل اعتقادی نیست رفتارهای غلط هم هست.اخلاقیاتی که چون بی خدا بوده دوام نیافته..


میگردم و میگردم تا شاید نمونه ای الگویی پیدا کنم. ...


از خودم و عاقبت خودم بسیار می ترسم. لحظه ای احساس می کنم کم آوردم ...حق دارم.


این هفته بعضی از مشکلات قدیمی ما بی جهت سر باز کرده بود و ما با هم در کشمکش بودیم لحظه ای گمان کردم چه زود اطمینان کردم و زیربار مسئولیت رفتم...دلم داد می خواهد شیون می خواهد فریاد می خواهد ...خیلی خیلی دل گیرم و از عاقبت خودمان می ترسم.


قرآن می خوانم و چشم می بندم ومی خواهم فکر کنم جریانات این هفته  یک اشتباه بود وهمین ...اما ...





نظرات 6 + ارسال نظر
گلابتون بانو شنبه 28 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:31 ب.ظ http://golabatoonbanoo.blogfa.com

از این فکرها منم زیاد دارم. این که عاقبت بچه ام تو این جامعه پر از فساد چی میشه؟ چه روش تربیتی درست و موثره؟... واقعا کار سختیه. خدا به هممون کمک کنه...

به خاطر مشکلات نترس. مشکل که همیشه هست! تو این دوران خانم ها حساس تر میشن. آرامش خودتو با خوندن قرآن و دعا حفظ کن عزیزم.

ایشالا خدا کمک کنه واقعا ...

ممنونم عزیزم. بعضی وقتا واقعا از خودم تعجب می کنم که اینقدر لوس میشم.

فاطیما شنبه 28 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:53 ب.ظ http://fatimapic64.blogsky.com/

سلام
من مطمئنم شما مامان خوبی میشی

شما به من لطف داری. اما خیلی دعام کن.

نسیم یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:05 ب.ظ http://arya-aryan.blogfa.com

سلام
بار اوله اومدم اینجا
تمام چیزهایی که نوشتی فکر منم مشغول می کنه...منم به شدت نگرانم..می ترسم تو تربیت دینی بچه هام کم بذارم...نمی دونم باید چه کنم...خوشحال می شم ازت راهنمایی بگیرم...
اجازه هست لینکتون کنم؟

خوش اومدی عزیزم. منم حتما میام بهت سر میزنم الان باید زود برم.
خواهش میکنم به هرحال شما از من با تجربه تری گلم و ایشالا با هم در اینباره بیشتر حرف می زنیم.
.البته منم خوشحال میشم تو لیست شما باشم.

سمیه م یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:53 ب.ظ http://toutia.blogfa.com

سلام عزیزم. نگرانی به حقی بود و قابل درک.
نگران نباش.. به خدا توکل کن.. تو برای خدا می خوای بنده بیاری خودش کمکت می کنه... اونایی که نتونستن بچه هاشونو راهنمایی کنن اونایی هستن که یادشون میره بچه شون فقط و فقط بنده ی خداست.. اما تو اینطوری نیستی ... نگران نباش.
به کمرنگ نوشتت هم توجه نکن.. هیچ وقت فکر نکن که شاید نباید الان اینطوری میشد.. این فکر ها همه ش رو فرزند دلبندت تاثیر میذاره..
بابت پست قبل ممنون که توجه کردی من خودم رفتم چندین تا تفسیر رو نگاه کردم باورت نمیشه که هر دو مدل ترجمه و تفسیر وجود داشت!
اما وقت نشد برات بیارمشون.
شاید اونقدر ها هم مهم نیست امیدوارم خدا ما رو به راه راست هدایت کنه.

ممنونم عزیزم شما برام دعا کن که بتونم درست توکل کنم.
می دونی شاید زیادی حساسیت دارم نشون میدم.شاید اون لحظه یادم رفته بود که ما روزی که این تصمیمو گرفتیم توقع نداشتیم هر دومون بشیم انسان کامل بعد بچه دار بشیم.

منم تعجب کردم از ترجمه ها و تفاسیر مختلف. به هرحال هر دو صورت ترجمه قابل تامل هست. بازم ممنون دوست خوبم.

مامان محمدین شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ق.ظ http://mohammadein.blogfa.com

همه مون نگرانیم..... هر کی به اندازه خودش



ولی خدائیش خیلی دوره سختی شده... باید از الان بگردی دوستای ناب پیدا کنی و بعد بچه هات رو با بچه هاشون دوست کنی...

تا دیگه کمی خیالت راحت تر باشه

امیدوارم مشکلاتتون حل بشه. خواهشششششش میکنم که به شوهرت بقبولان که تو در دوره حساسی هستی

پینهادت خیلی جالب بود در موردش بیشتر تلاش می کنم.

مامان محمدین چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:30 ب.ظ http://mohammadein.blogfa.com

پس کامنتای من کوووووووووووو؟!

خوبی الان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نی نی فندقیت خوبه؟

دلم برات تنگگگگگگگگگ شده بسیار ...می بوسمت از راه نزدیک. تو تو قلبمی

عزیز دلم کامنتای خوشکل شما تو یه جای خوب نگه میدارم .این چند مدت حالم خوب نبود. استراحت بهم دادن. پای کامپیتور نمی شینم.ببخش


الان خدا رو شکر بهترم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد