نور چشم من ، امانت خدا

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء

نور چشم من ، امانت خدا

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء

حس درون



مدتیه خوابیدن برام دیگه مثه سابق شیرین نیست. من همیشه آماده خواب بودم ها!

مدتیه غذا خوردن برام بی مزه شده. هیچ غذایی به دلم نمیشینه. اشتها برا هیچی ندارم.

مدتیه بی حوصله ام.

مدتیه هیچ کسی و هیچ چیزی  سرحالم نمیاره.

مدتیه طعم آب به دلم نمی نشینه.




تازگی ها محصور شدم در دنیای جدید خودم. شادم. هیچ کدوم از اونایی که بالا نوشتم اذیتم نمی کنه.وقتی حس می کنم کسی در وجودمه انگار به هیچ چیزی نیاز ندارم. بی نیازم کرده. اگر اصرار عزیزانم نبود نه اینقدر می خوردم و نه اینقدر می خوابیدم. انگار در دنیایی متفاوتم.

کسی خندید گفت تا سه ماهگی که روح نداره چرا اینقدر تو حسی؟ و من خندیدم و گفتم هست.تو نمی دانی..

وجود این ذره در درونم ...وای محشره !

به این فکر می کنم که ذره ای با من چه کرده و خدایا اگر تو را حتی به همین اندازه حس می کردم چه می شدم.



نظرات 8 + ارسال نظر
مرد بارانی دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 ب.ظ

به به به
مبارک باشه
هم فرزندتون
هم وبلاگ جدید

ممنون

گلابتون بانو سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:01 ق.ظ http://golabatoonbanoo.blogfa.com

اصلا یکی از خصوصیات این دران عوض شدن نگاه به زندگی و نزدیکتر شدن به خداس. آدم وقتی میبینه چه عشقی به این موجود ندیده و نشناخته داره و این عشق فقط ذره کوچکی از عشق خدا به بنده هاشه که در دل پدر و مادر میذاره تا ازش خوب نگه داری کنن می تونه یه ذره از معنی عشق خدا به بنده هاشو بفهمه. خدا چه قدر ما رو دوست داره و ما چه قدر ازش غافلیم...

دقیقا و دعا کن برام که قدر بدونم. خیلی خیلی دعا کن دوست خوبم.

ته مانده حرف های دلم (فاطیما) سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:20 ق.ظ http://fatimapic64.blogsky.com/

چقدر قشنگ
خوشحالم که با مامانای دیگه فرق داری فاطمه جون
منم مثل تو سعی میکنم از لحظه اکنون لذت ببرم
بهترین لحظه ها رو برات آرزو میکنم

عزیزم تو به من خیلی لطف داری ...
نمی دونم اما همینطوری که نوشتمه ...البته ناگفته نمونه یه شب خیلی اذیت شدم داشتم غر غر میکردم که همسرم هم فقط گوش میداد و از من می خندید حرصم در اومده بود. آخرش بهش گفتم کاش جای من تو این شرایط بودی ببینم چکار میکردی ؟ وسط خنده بدون مکث گفت : شکر!
از اون وقت تا حالا خیلی همه چیز برام زیباتر شد.نمی دونم اما نعمت عزیزیه !
منم برات همه خوشبختی ها رو آرزو می کنم.

سارا چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ب.ظ http://ma3nafaronesfi.blogfa.com/

سلام
ازین حست لذت ببر . حس بی نظیریه تازه وقتی بیشتر میشه که تکوناشو حس میکنی

سلللللللللللللللللللااااااااااااااااااااااااااااام عزیزم دلم برات تنگ شده بود. زیارت قبول !

خیلی خیلی حس عالی و خوبی هست.

مامان محمدین شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:03 ق.ظ http://mohammadein.blogfa.com

حتی برای پدرها هم حضور جنین تا زمان زایمان کاملا ملموس نیست..... و هیچ کس جز مادر اینقدر حضور طفلش رو درک نمیکنه..... و این یه حس خاصی به آدم میده.......

خیلی خاصصصصصصصصصصص

دقیقا

نسیم و گل پسرا دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:36 ق.ظ http://arya-aryan.blogfa.com

منتظر باش و ببین همین ذره با تو چه می کنه!....وصف ناپذیره!!
لینکتون کردم

بی صبرانه منتظرم .... ممنون

مامان زهرا نازنازی پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:58 ب.ظ http://zahra1389.persianblog.ir/

خودم جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ب.ظ http://sparrow.blogsky.com

مباراکا باشه
این روزا هر جا که سر زدیم یا تولد بود یا قدم نو رسیده ای متولد شده یا میشه
ایشالا به سلامتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد