نور چشم من ، امانت خدا

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء

نور چشم من ، امانت خدا

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء

حس درون



مدتیه خوابیدن برام دیگه مثه سابق شیرین نیست. من همیشه آماده خواب بودم ها!

مدتیه غذا خوردن برام بی مزه شده. هیچ غذایی به دلم نمیشینه. اشتها برا هیچی ندارم.

مدتیه بی حوصله ام.

مدتیه هیچ کسی و هیچ چیزی  سرحالم نمیاره.

مدتیه طعم آب به دلم نمی نشینه.




تازگی ها محصور شدم در دنیای جدید خودم. شادم. هیچ کدوم از اونایی که بالا نوشتم اذیتم نمی کنه.وقتی حس می کنم کسی در وجودمه انگار به هیچ چیزی نیاز ندارم. بی نیازم کرده. اگر اصرار عزیزانم نبود نه اینقدر می خوردم و نه اینقدر می خوابیدم. انگار در دنیایی متفاوتم.

کسی خندید گفت تا سه ماهگی که روح نداره چرا اینقدر تو حسی؟ و من خندیدم و گفتم هست.تو نمی دانی..

وجود این ذره در درونم ...وای محشره !

به این فکر می کنم که ذره ای با من چه کرده و خدایا اگر تو را حتی به همین اندازه حس می کردم چه می شدم.



توت فرنگی ، معجزه ، قلب


یه نقطه بود . یه نقطه کوچولو که روشن و خاموش میشد. یه نقطه وسط  یه توده به اندازه توت فرنگی. و من سرشار شدم از دیدن این نقطه و ضربان منظمش.معجزه بود. آفرینش بود... قلبی که می زد،قلب کوچولوی ما بود.


کوچولوی ما در هشت هفتگی با قلبی پر امید و در اندازه 1.72 سانتی  به ما لبخند زد و من شاد شاد و سرشار از شکرم. احساس شرمندگی میکنم. کاش بیشتر شکر بتوانم بکنم.


عجیب حسی بود . ...

همسرم هم شاد بود. قیافه پدرانه اش آرامم می کند. وقتی به من می گوید نگران نباش حواسم به شما هست.کنارتان هستم من در اوج می روم.


خدایا ممنونم از این احساس امنیت و آرامش و شادی و از تو می خواهم به هر طریقی در زندگی هرکسی اینها را سرریز کنی..


الحمدلله

من مسئولم . نکند روزی متهم شوم.



توی یه مهمونی شلوغ نشستم. چشم می دوزم به اطراف. مدتیه به مادرها و بچه ها و رابطه ها دقیق تر میشم. ...

بی اختیار دلم میلرزه ...

مادرهایی که اکثرا تحصیل کرده و محجبه هستند و بچه ها ...دلم میگیره. تفاوت ها زیاده .می ترسم. بار سنگینی روی دوشم حس می کنم. چشمام سیاهی میره .

مادری میگه بچه من باید خودش راه رو انتخاب کنه و من از رفتارهای تغییر یافته اش می بینم که انگار خودش بعد از این همه سا هنوز راه رو نیافته .نوساناتش زیاده!یادم میاد که دخترش رودر کودکی هر جا بودن نه شب خونه میبردن که مبادا از 9 شب دیرتر بخوابه و اونقدر این موضوع براشون مهم بود که همه رو کلافه کرده بودن و حالا.. یعنی این طفل معصوم به تنهایی میتونه راهشو تو این روزگار پر هیاهو پیدا کنه. .. دلم برای معصومیت این دختر نوجوون که پشت ظاهرش غمگین نشسته ، میسوزه .

من اجبار ندارم در انتخاب عقاید دیگران اما بعضی رفتارها مسلما غلط هستند و بعد...

مادری که پسرانش نماز نمی خونن و او سرش را به زیر برف برده و مدام از همان پایین قربان صذقه شان می رود ..مادری که ندید اینترنت با پسر بیست ساله اش چه می کند...و من می دانم و می سوزم و نمی دانم چه کنم.

مادری که دکترای فلان دارد و در فلان دانشکده مشهور درس می دهد و چادرش را محکم گرفته اما بچه ها...دلم گرفته ...

مادری که پسرش را در پارتی ها پیدا می کند...

فقط مسایل اعتقادی نیست رفتارهای غلط هم هست.اخلاقیاتی که چون بی خدا بوده دوام نیافته..


میگردم و میگردم تا شاید نمونه ای الگویی پیدا کنم. ...


از خودم و عاقبت خودم بسیار می ترسم. لحظه ای احساس می کنم کم آوردم ...حق دارم.


این هفته بعضی از مشکلات قدیمی ما بی جهت سر باز کرده بود و ما با هم در کشمکش بودیم لحظه ای گمان کردم چه زود اطمینان کردم و زیربار مسئولیت رفتم...دلم داد می خواهد شیون می خواهد فریاد می خواهد ...خیلی خیلی دل گیرم و از عاقبت خودمان می ترسم.


قرآن می خوانم و چشم می بندم ومی خواهم فکر کنم جریانات این هفته  یک اشتباه بود وهمین ...اما ...





حواسمون باشه که به چه کسی و کجا و در چه زمانی چی میگیم



لِیَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاء مَا یَزِرُونَ

﴿۲۵﴾


تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند و [نیز] بخشى از بار گناهان کسانى را که ندانسته آنان را گمراه مى‏کنند آگاه باشید چه بد بارى را مى‏کشند (۲۵)سوره نحل


دوست خوبی بهم بابت ترجمه این آیه راهنمایی کرد منم از چندجا تفسیر و ترجمه آوردم  اینجا:


تفسیر اول:


متن آیه : ‏
‏ لِیَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاء مَا یَزِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان باید که در روز قیامت بار گناهان خود را ( به سبب پیروی نکردن از پیغمبر ) به تمام و کمال بر دوش کشند ، و هم برخی از بار گناهان کسانی را حمل نمایند که ایشان را بدون ( دلیل و برهان و ) آگهی گمراه ساخته‌اند ( بی آن که از گناهان پیروان چیزی کاسته شود ) . هان ( ای مردمان ! بدانید که آنان چه کار زشتی می‌کنند و ) چه بار گناهان بدی را بر دوش می‌کشند !‏

توضیحات : ‏
‏« لِیَحْمِلُوا » : چنین می‌گویند تا این که بردارند . باید که بر دارند . حرف ( لِ ) لام عاقبت است ( نگا : قصص‌ / 8 ) و یا این که لام امر ( نگا : قرطبی ) . « أَوْزَار » : جمع وِزْر ، بارهای سنگین . مراد گناهان سنگین و سزاهای کمرشکن است ( نگا : انعام‌ / 31 ، نحل‌ / 25 ) . « مِنْ أَوْزَار » : حرف ( مِنْ ) تبعیضیّه است ، یعنی برخی از گناهان ، و یا این که زائد است ، یعنی برابر گناهان . « بِغَیْرِ عِلْمٍ » : بدون علم و آگهی و دلیل و برهان . یعنی سران قوم ناآگاهانه و جاهلانه زیردستان را گمراه کرده‌اند ، یا این که زیردستان بدون حجّت و برهان به دنبال سران قوم راه افتاده‌اند . یعنی حال فاعل یا حال مفعول است .‏


تفسیر دوم:


 (آیه 25)- این آیه نتیجه اعمال این کوردلان را چنین بیان مى‏کند: (برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص:
562

«اینها باید  روز رستاخیز هم بار گناهان خود را بطور کامل بر دوش بکشند و هم سهمى از گناهان کسانى را که بخاطر جهل گمراه کرده‏اند»! (لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ).

 «بدانید آنها بدترین و زر و مسؤولیت را بر دوش مى‏کشند» (أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ).

چرا که گاهى گفتار آنها سبب گمراهى هزاران نفر مى‏شود، چقدر دشوار است که انسان هم بار گناهان خود را بر دوش کشد و هم سهمى از گناهان هزاران نفر دیگر را، و هرگاه سخنان گمراه کننده آنها باقى بماند و سر چشمه گمراهى نسلها شود بار آنها نیز بر دوششان سنگینى مى‏کند!

 


باران رحمت 11

وَمَآ أُبَرِّئُ نَفْسِى  إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّى إِنَّ  رَبِّى غَفُورٌ رَّحِیمٌ‏

 و من نفس خود را تبرئه نمى‏کنم، چرا که نفس آدمى بدون شک همواره به بدى امر مى‏کند، مگر آن که پروردگارم رحم کند که همانا پروردگار من آمرزنده‏ ى مهربان است.

53 یوسف



ما کی باشیم که بخواهیم چیزی بگیم .اما خدایا اون پیامبر بود و میخواست تو بهش رحم کنی. تو خودت دیدی حتی اگه شیطونو ببندی ما تنهایی از پس نفسمون بر نمیاییم.

رحم کن بهمون...