شبها منتظریم...
همسرم یه جور دیگه شده ... همش تو چشماش برق نگرانی و انتظاره !
میاد کنارم و میگه نکنه خیلی سخت باشه ها ...
میگه تربیت دختر سخت تره یا پسر...
عاشق این دلواپسی ها هستم....
یه روز یه بحث کوچولو داشتیم.من مقصر بودم و برخوردم نامناسب بود. همینطوری دلم گرفته بود رفتم قرآنو باز کردم و خوندم. اومد کنارم گفت استخاره می کنی. گفتم نه همینطوریه.... بعد گفت خب برام بگو چی نوشته..براش گفتم. در مورد شکر کردن و ناشکری بود. جریان افرادی که سوار کشتی اند و در موقع خطر از ته دل خدا رو می خونند و بعد که به ساحل رسیدن همه چی تموم میشه....
یهو بعد از مدت ها شروع کرد به حرف زدن و هر دومون دیدیم چقد کار زیاد همسرم و بارداری من به صورت نامحسوس ما دوتا رو از هم دور کرده بود. یادمون رفته بود اون اوایل چقدر با هم بودیم. چقدر همراه هم بودیم. اون دورتر شده بود چون مرد هست و خب طبیعتا حرف زدن و در د دل براش یه کار خاصه و شرایط خاص می خواد. من که همیشه حرف میزدم. خیلی خوب بود. هردومون یه دل سیر حرف زدیم. فقط خدا کنه اون برخورد اشتباه من رو یادش بره.چون خیلی روش اثر گذاشته بود.
خواستم بگم خیلی وقتا خودمون یا نفسمون یا شیطون از راهی که تصورشو هم نمی کنیم ذره ذره خراب کاری می کنن...خدا کمکمون کنه . حواسمون جمع باشه.
سلام
چه خوب که حرف زدید و هر دو سبک شدید
انشالله همیشه اینطور مواقع با حرف زدن ناراحتی رو از یاد ببرید
چشم به هم بزنی نی نی هم دنیا میاد انشالله
عزیزم به سلامتی .....
بهم زنگ نزدیااااااا ...
چقدر قشنگ این دلواپسی ها این همراهی ها...
مطمئنم یه روز دختر گلت به همچین پدر و مادری افتخار میکنه ...
بهت اس ام اس میزنم
ممنونم . خدا رو شکر.
سلام ایشالله بخشیده و ایشالله که کارت و فراموش میکنه
امیدوارم مساله مهمی نباشه
و تولد نی نی نازنینت هم مبارکت باشه
رضوان جون قدم زهرا جونمون مبارکه باشه
ایشالا ...ممنونم عزیزم. شما خوبین. نورای گل ما چطوره. منتظرشم حسابی ! می خوام با دخترم بازی کنه !