نور چشم من ، امانت خدا

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء

نور چشم من ، امانت خدا

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء



یه عالمه نوشتم .اینترنتم پرید. پاک شد...


دوباره شاید اومدم...

خوب یه کم به من حق بده ...دست خودم نیست اینهمه زودرنجی

دلم ازت گرفته بود. سرد بودم و قفل. تو هم هرکار میکردی این قفل باز نمی شد...دست خودم نبود تو هم بدجور دلگیرم کردی ...


از حضرت فاطمه خواستم...تا حالا سابقه نداشت سه روز بی اعتنا بشم به همه چیز و به تو و مثله یه روح تو خونه راه برم. بی هیچ اشکی .از خودم تعجب کردم. چیزی در درونم دست و پا میزد که منو از تو دور کنه... و نخواستم و التماس کردم که اون مهر همیشگی برگرده ...هنوز کامل نشده اما داره میاد... دوباره گرم هستم . 

الحمدلله

شبانه من و تو

شبها چشمامو می بندم... خواب نمیاد توش.. خیره میشم به چارچوب در و نور ضعیفی که از شعله بخاری میاد...نور آبی... بعد آروم آروم احساس می کنم کسی در درونم منتظره تا براش حرف بزنم. منم صداش می کنم. با هم یه کوچولو که حرف میزنیم یهو آروم میشم و می خوابم...

صبح با صدای ساعت که برای نماز بیدار میشم احساس میکنم چقدر هر روز نزدیکتر شدم بهش...


خدایا با چه زبونی به خاطر اینکه این مرحله از زندگیم تا حالا اینقدر عالی گذشته  ازت تشکر کنم. هربار تو مطب دکتر با انواع مشکلات این دوران روبرو میشم و با حیرت نماز شکر می خونم.


الحمدلله