نور چشم من ، امانت خدا

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء

نور چشم من ، امانت خدا

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء

کابوس روزانه

کابوس این روزهای من یک مارمولک چاق و بارداره ! یک مارمولک که تا حالا ندیدمش و همسرم دیده اونو و میگه بچه داره. فکر کنم منتظره با هم نی نی بیاریم که تو خونه یه باره ریخت و پاش بشه.


بنا به گفته شاهدین از زیر مبل ها گاهی در میاد و میره زیر اون یکی مبل ها! و گفته شده که دقیقا مدل راه رفتنش مثه راه رفتن من هست. گرد و تپلی مثه پنگوئن راه میره!!

ناهار که میخوریم منتظرشم. نماز که می خونم میگم الان میاد کنارم .

همش تو فکرشم.دست خودم نیست.پیداش هم نمی کنیم که بکشیمش!



واااااااااااااااااااااااای


پ.ن : طی یک عملیات موفقیت آمیز مکان مارمولک توسط من شناسایی و خود مارمولک توسط همسر به قتل رسید.شایان ذکر است که مارمولک کذایی لاغر شده بود.دوفرضیه وجود دارد ک یا یه مارمولک دیگه است کلا. و یا بچه هاشو یه جایی تو خونمون به دنیا اورده!!!!!!!!!!

نظرات 4 + ارسال نظر
ته مانده حرف های دلم (فاطیما) سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:08 ق.ظ http://tahmandeh.blogsky.com/

خب بذار زندگیشو بکنه مارمولک بیچاره
میدونم چه حسیه ولی میتونی از روش حساسیت زدایی منظم استفاده کنی
یعنی هی پیش خودت مارمولکو تجسم کن و اگر دچار استرس شدی نفسای عمیق بکش
اینقدر این کارو بکن تا عادی شه برات
یا تصوی کن مارمولک داره هی بهت نزدیک و نزدیکتر میشه و هر لحظه اضطرابتو در نظر بگیر و نفسای عمیق بکش

فک کنم نفهمیدی چی گفتم. درسته؟ چون خودمم نفهمیدم چطوری توضیح دادم

عزیزم من که همش داشتم تصورش می کردم. بدتر میشد حالم.

اما خودمونیم ها منم نفهمیدم چی شد!!!

ولی به هر حال من همیشه رو تو به عنوان یه مشاور خوب حساب می کنم.

آیدین سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ق.ظ http://fakhtehf60.persianblog.ir/

آخی مارمولکه حامله اس...نکشینش ها...

آخی منم این حس دوگانه رو داشتم...نه می خواستم بمیره و نه می تونستم حضورشو تحمل کنم.!!!

آنیتا پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:50 ق.ظ

taleh bezarid khob, ye chasbaayi hast gooshe haa bezaar taa gir biyofte. ok???? narahat sham barat, man in moshkelo baa ye moosh dashtam! tale gozaashtam gir oftaad. hatman in taleye chasbi ro bezaar

booos

باشه حتما از اینا برای مارمولک های بعدی استفاده می کنیم. وای موش خیلی ترسناک تره !!

سارا جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 04:46 ب.ظ http://ma3nafaronesfi.blogfa.com/

ماهم مارمولک و موش داشتیم چسب موش گذاشتیم چسبیدن بهش انداختیمش دور ...
الان مدتیه از سرنوشتشون بی خبریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد