نور چشم من ، امانت خدا

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء

نور چشم من ، امانت خدا

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء

دوستت ندارم تو برای من مردی.

با تو هستم که هنوز باور نمی کنم که این تو باشی که این حرفها را به مامان من زدی...

کدام لقمه ناپاکی در ناکجا آباد  خوردی که تو را به این حال و روز رساند.


دیگر نه تو را دوست دارم و نه آنانی را که با تواند...در قرآنم نوشته بود ....

وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَّظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ هَلْ یَرَاکُم مِّنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُواْ صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَفْقَهُون

و چون سوره‏اى نازل شود، بعضى از آنان به بعضى دیگر نگاه مى‏کنند [و مى‏گویند:] «آیا کسى شما را مى‏بیند؟» سپس [مخفیانه از حضور پیامبر] بازمى‏گردند. خدا دلهایشان را [از حقّ‏] برگرداند، زیرا آنان گروهى هستند که نمى‏فهمند.


فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِپس اگر روى برتافتند، بگو: «خدا مرا بس است. هیچ معبودى جز او نیست. بر او توکل کردم، و او پروردگار عرش بزرگ است.»


در چشمانش چشم دوختی و به خاطر یک مشت چرک دنیا یا به قول تو محبت و دلسوزی آنها که گفتی بهترند و مهربانترند یا همان پول ، تمام محبتش را له کردی...چه وقیح و خوار هستی تو...چه پست هستی تو...کاش روزی به پایش بیفتی روزی که دیگر دیر نباشد...

خواستم از خدا که شر تو را در دامن خودت قرار دهد ..اما به بچه کوچک ات نه...دلم برای معصومیتش می سوزد...و چه ناشکر و ناسپاسی که حتی قدر سلامتی اش را سلامتی تان را نمی دانید...

چشم به زمین دوخت و.... اشک هایش را کسی ندید...

ای وای مادرم....


دلم پر از غصه است.... در شک مانده ام و باور نمی کنم...

کاش می توانستم بیشتر بنویسم...

فقط به قول دوستم دعا می کنم ما مثله تو نشویم...تو مایه خجالتی...خدایا ما را حفظ کن...

نظرات 5 + ارسال نظر
نازی یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:13 ق.ظ http://www.hedyahhaykhodayi.blogfa.com

رضوان جون من که دقیق نفهمیدم چی شده اما فکر کنم یکی دل مامانت رو شکسته. قربونت برم فکرت رو مشغول این چیزا نکن و عصبی نباش برای سلامتی نی نی کوچولوت خوب نیست فقط یه نفس عمیق بکش سرت رو بگیر رو به آسمون و با تمام وجود حس کن که خدا شاهد همه چیز هست اونوقته که آروم می شی و از صبوری خودت لذت می بری خدا شاهد همه کارهای ماست چه بد چه خوب پس باید همه چیزو بسپاریم دست خودش

ببخش نمی تونستم زیاد توضیح بدم اما دقیقا کسی که اصلا فکرشو نمی کردم یه روز اومد خونه مامان اینا و دلشو شکوند و رفت. مامان من که بخشندگیش معروفه تو همه جا تا حالا نبخشیده !! نمی تونه. غم برگشته تو چشماش .دعا کنین براش.ممنونم.

آیدین یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:37 ق.ظ http://fakhtehf60.persianblog.ir/

چقدر مبهم نوشتی اما هر چی هست دل یه مادر شکسته

دقیقا. ممنون میشم براش دعا کنین . بدجوری دلش شکست...

ته مانده حرف های دلم (فاطیما) یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:22 ق.ظ http://fatimapic64.blogsky.com/

سلام
نمیدونم چه اتفاقی افتاده ولی امیدوارم خیلی زود کدورتها برطرف شه

ایشالا...

مامان دوقلوها چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:33 ق.ظ http://youngmother.blogfa.com

سلام عزیزم.
چی بگه آدم چقدر بی انصافا اونایی که با پدر و مادراشون بد تا می کنن مخصوصا مادر
پست قبلیت رو هم خوندم. قلبم وایستاد تا بگی که به خیر گذشته دختر بیشتر مراقب خودت باش عزیزم.
دست شوهر خوبت هم درد نکنه که دلداریت می ده ایشالا همیشه خوب و خوشبخت باشید عزیزم.

ممنونم عزیزم .
تنها کاری که می تونم بکنم اینه که دعا کنم خدا همه رو کمک کنه.

خودم از همه بیشتر نیاز دارم. شاید منم ... پناه بر خدا از دست شیطان و غرور بیجا..
دوقلوها رو ببوس.

ایشالا سالم باشین و شاد

*پرنیان* یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:27 ب.ظ http://ghalam110.blogfa.com/

چقدر سخته که مادر آدم ناراحت باشه و تو شاهد غم چشماش باشی

ناراحتیه فرزند برای مادر، و ناراحتیه مادر برای فرزند غیر قابل تحمله....

واقعا سخته عزیزم .
خوش اومدی و خوشحالم کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد