خیلی وقته نمی تونم بنویسم. دلم می خواست همه چیز رو ثبت کنم تا براش خاطره های گفتنی زیادی داشته باشم. اما نمی تونم
می گفتیم ممد یا آسید ممد ... دایی ممد یا عمو ممد یا بابا یا داداش یا همه کس همه ما بود...از بس مهربان بود..
هفته دیگر که بیاید چهل روز می گذرد از رفتن ناگهانی ات!
خدایت بیامرزد.
ممنون که فاتحه می خونی براش !
من و دخترم ، زهرا خانم، این شب ها به یاد همه هستیم !
براش از همه عزیزانم و دوستانم گفتم. با هم دعا می کنیم.تا خدا به معصومیت این دستان لطیف و زیبا همه دعاها رو بپذیره ایشالا.
از هرچیزی که می خوام بنویسم دلم فوران می کند...قادر به نوشتن این همه نیستم ...کم آۀوردم رسما...
مهربانم به خاطر لطف هایت می گویم کم آوردم ها ....
ببینید...
تو خندیدی ، من خندیدم ، بابا خندید ، همه خندیدند ، دنیا خندید...